نشستم پشت لپتاپم و با بی رحمی تمام و از پشت کرورها کیلومتر فاصله براش نوشتم: «کم دارمت این چند روز».  دکمه اینتر رو زدم و‌ بعد در لپتاپمو‌ بستم. براش از بارون این روزهای شمال ننوشتم. براش از خروارها کار و استرسی که روی سرم هوار شده ننوشتم. براش حال بوته‌های شمعدونیم رو ننوشتم. براش ننوشتم که تازگی ها رو بالکن یه ظرف بزرگ نون خشک میزارم و صبحها با صدای ده ها گنجشک از خواب بیدار میشم. براش ننوشتم دارم سه تار سعید‌هرمزی گوش میدم و موهامم طبق معمول شونه نکردم. ننوشتم دلتنگشم. ننوشتم «میشه وسط کارهات برای یه ساعت پر بکشی سمت من».   نگفتم بهش «هم اکنون که این سطور را میخوانی، طبق معمول بطری شیر سرکشیده ایی روی میز کنار تخت برایت دست تکان میدهد»... براش هیچی ننوشتم. براش با بی رحمی تمام فقط نوشتم «کم دارمت» و دکمه‌ی اینتر رو زدم و در لپتاپم و بستم و تنهاش گذاشتم با ۸۰۰کیلومتر فاصله.