امروز مادر دختری 9 ساله ام که نمی داند به دخترکِ مو خرمایی ریزمه میزه ایی که دارد کنار سفره ی نهار قاشقش را از دهانش به کاسه ی ماست فرو می کند و لقمه هایش را نجویده قورت می دهد و دومین لیوان نوشابه اش را با سواستفاده از سکوت من برای خودش سرکشیده توضیح بدهم چرا وقتی موضوع انشای "دوست دارید در آینده چه کاره شوید" را با هیجان پیش از شستن دستهایش برایم گفته بغلش کرده ام و زار زار گریسته ام...