پشت پنجره آفتاب بتابد مدام  و زیبا شیرازی گوش کنم و سربکشم یک جرعه ی دیگر از این شربت بهارنارنج  را و میل خوابم نباشدم و تصویرِ صدای تو وسوسه ام کند به شعری، جمله ای، چند خطی...

پشت پنجره آفتاب بتابد مدام و موهایم را پشت سرم گیره بزنم و تصویر انگشتانت هوایی ام کند به شانه ای، نوازشی، لمسی...

....

برگردم روی تخت و بنشینم پشت کیبورد و شروع کنم:

در فیلم ها، متن نامه ها همیشه اینطور شروع میشود: "وقتی این نامه رو می خونی من ازت دورم..." اما من واقعا از تو دورم. چه وقتِ  نوشتن نامه، چه وقتِ نوشتنِ شعر، چه وقتِ  نوشیدنی های وسط روز.