گفته بودمت همه ی آدم ها بوو دارند عزیز ِ از دست رفته ی من. (مطمئنم یادت هست). گفته بودم حتی موقعیت ها هم برای من بو دارند، مثلا یه روز گفته بودمت امروز شرکت بوی دارچین می داد... گفته بودمت تو گاهی برایم بوی توت فرنگی میدهی عشق من... گفته بودمت امروز بوی چای نعناع... گفته بودمت امروز یک موز هوس انگیزی... خلاصه اینکه بارها گفته بودمت آدم ها بو دارند. تو هم بوو داری و همان وقت ها هم گفته بودمت من عطر لای گردنت را با هیچ تشبیهی نمیتوانم توصیف کنم. مستاصل می شوم از بوی سرشانه ات. درست بین گوش و گردن

...

حالا دارم ساکی که ازخانه ات بازگردانده ام را باز میکنم. ساکم بو دارد. بوی دوسیب... لباس هایم بو دارند. بوی آن سری قلیان ِ آلبالو شده... دانه دانه در می آورم  و بو می کشم و خفه می شوم زیر سنگینی ِ امروز... امروز..؟ راستی می دانی امروز چه بویی دارد؟ بوی چای ِ ارل گری ِ دو هفته در لیوان مانده شده و سیاه شده.