وقتی خسته ام


وقتی دلتنگت ام


وقتی کلافه ام


وقتی خوابم میاد


وقتی می ترسم


وقتی دلم گرفته


وقتی پر از اشکم


وقتی


وقتی...


نه شعر میخوام و نه کلمه و نه صدا


فقط میخوام باشی


بغلم کنی


باشی




........................................


پ.ن) حال خوشی ندارم این چند روز. نمیدانم به گردن بهار بیاندازم و تاریکی روزهایش و ترس چندساله ام از آن، یا دلشوره ام برای دوست و برادرم شاهین، یا بی کار شدنم درست در این فصل و در روزهایی که بیشتر از همیشه به یک ذهن مشغولی نیاز داشتم تا فرار کنم از خودم و تکرر واژگان بی سرپرست درونم

**


فکر میکنم تقریبا همه این روزها نفس میکشند... و من اما آه

**


نمیدانم شاید اگر حالم خوب بود، این روز ها سوژه برای نوشتن زیاد داشتم. از مرگ دخترک 13 ساله ی یمنی به خاطر خون ریزی بعد از ازدواج، تا کمپین های رنگارنگ ِ سیاست های به گند کشیده شده. از خبرهای خنده آور زندگی های جهان سوی ، تا ممیزی های کتاب و شور و شوق ناشران برای نمایشگاه پیش رو.... سوژه زیاد است، سبد کلماتم خالی است