قصه، در یکی از همین شب ها اتفاق می افتد
یکی از همین هزاران شبی که بی هیچ دلیلی صبح می شود
در تاریکی هایی که هیچ چشمی روشنایی را در انتظار نیست
یکی از شب ها
خالی از نور ماه
پر از تاریکی و یاد تو
پر از با تو بودن
پر از بی تو ماندن
***
قصه در یکی از همین شب ها اتفاق می افتد
یکی از همین شب ها که نه عاشق رمق عاشقی دارد و نه شاعر، شور ِ شاعری. نه شعر سراغ ما را می گیرد و نه واژه خبری از دستانمان
و من
تمام تنهایی ام را به دوش شب تشییع میکنم
؛
در همین شبهاست که اتفاق می افتد
حوا شدنم را می گویم
آدم من
No comments:
Post a Comment