به من نگاه کن


……



عمیق ترین حفره وجودم از آخرین نگاه تو آبستن است


به هیچ کس نمیگویم اما، میخواهم این بچه را به دنیا بیاورم


میخواهم این بچه را کور به دنیا بیاورم


که پر زدن هیچ گشنجکی نقشی از خاطراتش نشود


و چشمانی نداشته باشد که مانده به راه، خشک شوند


....



من خوابم می آید سالارمن


دلم می خواهد چند سالی بخوابم


دلم میخواد رو به چشمان خوابیده ی تو، پلک ببندم


دلم می خواهد چشمانم را که بستم دیگر هیچ وقت بوی تو را گم نکنم


دلم میخواهد خواب ببینم که دیگر فاصله بین انگشتان ما نیست


دلم می خواهد بوی نرگس، صدای تو، بوی سیب ، بوی تو، بوی دستان تو همیشه در ریه هایم جاری باشد و من خواب ببینم که باران می آید و تو می آیی



4 comments:

Anonymous said...

باز هم که همون اشتباه قبلی رو کردی!

اونایی که توی ساعت هستند جوجه نیستن
میگن کو کو، کو کو، کو کو ...

ولی می دونم که توی متن های بعدی هم دوباره میگی "جوجه ی ساعت دیواری"

ا

ر.خ.ا said...

من آب گذشته از سرمـ می گویمـ
من عاشقمـ ، احمقمـ ، خرمـ ، می گویمـ
انگار که چاره ای ندارمـ دیگر
من اسمـ تو را به مادرمـ می گویمـ
(جلیل صفربیگی)

دارمـ نهایت استفاده رو از باز بودن کامنت دونی می برمـ آتی... می بینی که
؟!

Anonymous said...

salam to baboli ????
1 email be man bezan
armen_zh@yahoo.com
ya loligames@gmail.com

yuosef said...

چقدر خاطره میتوانستیم داشته باشیم و نگاه من میتوانست سالها باردار خاطراتت کند...
گاهی افسوس هم بی فایده است پری...