ما را ببخش هنرمند
ما را ببخش
ما را ببخش که وقتی فیلم دنیا را دیدیم خندیدیم. ما را ببخش که وقتی اخراجی ها را دیدیم و تو حرف از تقیه میزدی صدای خنده های ما سالن سینما را می لرزاند. ما را ببخش که یادمان رفته بود بازیگری حرفه ی توست و نان(!) میخوری از آن. ما را ببخش جناب که یادمان رفته بود کلاس بازیگری شخصیتی را نه استاد صمندریان می آموزد و نه استاد تارخ. یادمان رفته بود که می شود آدم همانی باشد که بازی میکند. ما را ببخش که همیشه خندیدیم و فکر میکردیم اینها بخشی از فیلمنامه است اما حقیقت این بود که این خود شما بودی.... ما را ببخش
ما را ببخش عمو
ما را ببخش
ما را که روزی با کودکانمان جلوی تلویزیون نشستیم و هم صدا با تو خواندیم : چپ چپ چپ چپ راست راست راست/ ایران ایران وطن ماست... ! مارا ببخش عمو که با تو از ته دل جیغ می کشیدیم و تو وقتی دعا میکردی برای ایران، هم صدا با بچه ها آمین می گفتیم. ما را ببخش که باورت کرده بودیم "جوان ایرانی"!! مارا ببخش که کودکانمان را می نشاندیم تا درس زندگی بیاموزند. ما را ببخش که از خاطرمان رفته بود غم نان چه جفا ها که در حق شرافت نمی کند. ما را ببخش که خاطرمان نبود که می شود جوان بود اما ملی نبود! ما را ببخش که بعد از این دیگر صدا و خنده و صورت ِ تو، نقشی از خاطرات فرزندمان نخواهد بود
ما را ببخش استادِ شاعر
ما را ببخش که دوستت داشتیم و فکر میکردیم که دوستمان داری. ما را ببخش که وقتی با صدای رگه دارت می خواندی : من هنوز دربه در ِ طره ی اون زلف سیاتم..." با تو زمزمه می کردیم و مست می شدیم از معشوقه ی چشم سیاه ِ پارسی بودن و تا اوج ترانه می رفتیم. ما را ببخش که فکر میکردیم تنها دو قدم مانده به صبح و یادمان رفته بود شب اینجا عمیق ریشه زده! ما را ببخش استاد که فکر میکردیم برای ماست که می سرایی. که میخوانی . که می نویسی. ما را ببخش استاد اگر عاشقانه دنبالت می کردیم. ما را ببخش که دوست داشتیم دستت را بفشاریم و نمی دانستیم که فاصله بین دست های ما و تو، به شکاف ِ وطن است. ما را ببخش اگر بعد از این دیگر ننشستیم و تو را ندیدیم
ما را ببخش قهرمان
ما را ببخش
ما را ببخش اگر دیگر تداعی ملی را از خاطرمان خط خواهیم زد وقتی قهرمان ِ ملی تو باشی! ما را ببخش که دیگر تعریفی از تیم ملی و عضو ملی نخواهیم داشت در صبحدم هایی که نه ملیت را دیگر باوری داریم و نه "تیم" دیگر نشانی دارد. ما را ببخش اگر دلمان شکست وقتی شما را دیدیم که چگونه ما را سیلی زدی و چهارزانو نشستی رو به ضحاک! ما را ببخش اگر دیگر تو را از خود ندانستیم. ما را ببخش جهان پهلوان!! ما را ببخش
....................................
پ.ن اول) ندارد
پ.ن دوم)به سکوتم... به قویترین سلاحم احترام بگذار ! طنینش را میشنوی؟ وقتی حرف نمیزنم ،از زیبایی آنچه میگویم لذّت میبَری؟ (نزار قربانی