بیاین مثل مامان های با تجربه ی پیر یه راز بهتون بگم...

...

اون جمعه ایی توی زندگی مشترک قشنگه که دوتایی با کلی شوخی و بازی ، خونه رو گردگیری کنید و وسایلش رو جایجا کنید و دور ریختی ها رو دور بریزید و تغییر فضا بدید و نهایتا بعد از کلی خستگی و دوش و چایی، در حالی که روی زمین نشستید و تکیه دادید به تختتون و لمیدید به همدیگه،  بشینید پای یه آهنگ لعنتی از نامجوی لعنتی تر.... با همم  زمزمه وار به جاییش هم با نامجو بخونید ... "هرکجا روی/ وصله ی منی"

از بقیه جمعه هاش که توش لش کردن و کاری نکردن و بغل بازیه، توی کتاب ها براتون زیاد نوشتن

....

حالا پاشید برید بقیه ی  ساعات باقیمونده از جمعه تونو بگذرونید. مامان گریه اش گرفته نمیخواد اشکاشو ببینید