برای هشت مارس
و تمام زنانه هایی که اندوه مرا لای برگه ی تایید تست بارداری می خوانند و می دانند هنوز جای خالی حلقه در انگشتم درد می کند
نطفه ها را باید در خودمان خفه کنیم
با قرصهایی که هر روز راس ساعت میخوریم
یا اسپرم هایی که در یک پوشش پلاستیکی میمیرند
و تخمکهامان را هرماه با خون می اندازیم در سطل زباله،
و خوشحالیم که بارور نیستن
و خوشحالیم که باردار نیستیم
و خوشحالیم که یکی شبیه خودمان در وجودمان نفس نمیکشد...
بعد روی تخت زانوهایمان را بغل میکنیم.
دختری که نیست را دعوا میکنیم که چرا دیر آمده خانه،
مشقهایش را ننوشته،
با تلفن زیاد حرف میزند،
برایش حتی لالایی میخوانیم شبها،
وادارش میکنیم فیلم جدید ببیند، کتاب بخواند، آشپزی یاد بگیرد...
همه ی اینها را توی رویاهامان انجام میدهیم...چون میدانیم نیست... و نبودنش چنگ می اندازد... و خوشحالی ِ نبودنش چنگ می اندازد... و خوشحالی ِ اسیر نبودنش چنگ می اندازد