برای زخم های تن و روح دخترکی که چون دختر است پس مجرم است!! که بر او تجاوز شده اما می ترسد حتی به مادرش بگوید که چه می کشد این روزها چون ما در مقابلش این است: "چشمش کور، چرا سوار شد؟ چرا رفت؟"
اسمت چه بود؟ فاطمه؟
آره... فاطمه
فاطمه کجای تنت درد می کند؟ بگو زیبای محبوس، نه، بگو کجای تنت درد نمی کند؟ نشانم بده جایی را که زخمی بر آن نزده آن حیوان ، با توام فاطمه، صدایم را می شنوی؟ من از نهایت شب صدایت می کنم، از نهایت تاریکی، از سیاهچاله ای که در آن محبوس شدی، من از یک گور جمعی صدایت می کنم، نترس دخترکم... نترس... تو را 16 سال پیش از سیاهچال کوچک و تاریکت بیرون آوردند تا در زندان بزرگ تری زنده باشی و زخم بخوری و یک روز، یک مرد، یک حیوان، تمام رویاهایت را کابوس کند و تمام خنده های نوجوانانه ات را اشک!! می دانی؟ در یک گور جمعی بزرگ که هزاران جسد مثل تو در آن دفنند، این زخم ها عادی است عزیزکم
تنت زخمی ست فاطمه؟ کجای تنت زخمی ست؟ دکتر ها روی زخم های تنت مرحم می گذارند، برای دلت هم مرحمی هست؟