ببین

دست هایم را ببین


با همین دست ها بود که برایت نوشتم

"با تو آشنایم"


.....



ببین این ده انگشت باریک را

که هربار قرار شد از تو بنویسم، صدای تار از آنها بلند شد

...


دارشان نزن


با همین ها بارها عشق را قلم زدم


صبر کن


امروز قرار است با همین ها، تهه این نوشته


به یک مرد برسم



تامل کن


قرار است بنویسم


" دوستت دارم"