بی بی دل، ده پیک، چهار خشت

متفکرانه نگاهشان می کند و یک تفسیری برایم از آنها می بافد. انتهای حرفش می گوید "اگه نیت دیگه ای داری سه برگ دیگه هم بکش." بدون معطلی برگ بر می دارم

آس پیک. شاه خشت، دو دل

نگاهم می کند و دوباره چند دقیقه ای حرف میزد و در چشمانم به دنبال تایید حرفش می گردد. می گویم "میشه بازم بردارم؟" با سر تایید می کند و تاکید میکند که هرچقدر که نیت داشته باشم می توانم برگ بردارم

هفت گیشنیز، هفت دل، آس خشت

دوباره حرف میزند. دوباره برگ بر می دارم

سرباز گیشنیز. پنج دل. سه دل


.... دوباره بر میدارم

و دوباره

و دوباره


کلافه و بی حوصله می گوید "دنبال حرف خاصی میگردی؟ چقدر نیت میکنی" با دستانم برگه ها را گلچین می کنم و می گویم، پس این سرباز دل کجا مونده آخه!؟