
باید باشه
یه وقتایی، یه جاهایی، یه شب هایی، یه ساعت هایی، یه لحظه هایی، یکی باید باشه
یکی که بنشینه جلوی آدم، دستای آدمو بگیره تو دستاش و زل بزنه تو هزارتوی چشماش و بگه: دلت نگیره عزیزکم، نترس. من اینجام... بغض نکن..... خودم برات یه گل می کشم. خودم برا گلت نخجیر میکشم. خودم برا گوسفندت یه پوزه بند می کشم. خودم یه سیاره برات میکشم که توش ریشه ی هیچ بائوبابی در نیاد. اصلا خودم برات نقش تمام بائوباب های دنیا رو از توی کتاب ها بر میدارم. خودم برات شونه میشم، خودم برات سایه میشم. خودم برات لالایی میشم
یکی باید باشه که بعد از گفتن تمام این جمله ها، دستشو بکشه رو صورت آدم. که بعدش آدم بمونه و یه خواب بدون کابوس
هرچقدر هم که آدم ادعاش بشه که من مستقلم و من قوی ام، باید یه وقتایی یکی باشه
.......
پ.ن) تو که هیچ وقت نبوده ای. اما من گاهی دلتنگم برای وقت هایی که انگار بوده ای