!بوی خون گرفته ای ایران من


دمل های پر از عفونت ِ جهل و قهر، سر باز کرده اند در دالان های تو در توی کوچه هایت... آماده باش که فردا قرار است دوباره جوی خون جاری شود بر سنگ فرش های "قصر"ت

بوی خون گرفته ای ایران من

باز در کوچه های فراموشی ِ آسمان ِ کبودت صدای مرگ پیچده و تصویر میله و سرداب، نقش کتاب هایمان را خط خطی کرده ... اینهمه فریاد دادخواهی گوشهایت را نمی آزارد؟


بوی خون گرفته ای ایران من


انسانیت و شرف این روزها اعدام میشود تا تو دوباره له شوی زیر بار نام عدالت و من دوباره قی کنم تاریخ را زیر کیبوردی که در حسرت آن مانده که روزی از جشن ها بنویسد و پیروزی ها

کودکان کوچه های پر از عفونت ِ فقر تو، سرمشق املایشان تغییر کرده است. که درس های ریاضی را این روزها برای شمرندن "خوشه "های زنگی شان میگذرانند و خوشه ی اول و من و تو و آنها، حبه های انگور ِ شراب ِ مُردگی های این روزهاییم


بوی خون گرفته ای ایران من


هنوز اعدامی در پیش داری ... و سنگساری ... و شلاقی ... و کودکان من یادگرفته اند که ستاره ها را نه بر دفتر نقاشی، که بر شانه های برادر و خواهرشان تماشا کنند


بوی خون گرفته ای ایران من


اندیشه های دربند را چگونه معنا می کنی؟ قصه ی تاریخ ِ سیلی خورده ی دانشگاه . قصه های عزت ابراهیم نژاد و اکبر محمدی و امیرجوادی فر و ترانه موسوی و... روزنامه های خبرهای سانسور و قیچی! "بیست و سی" های شهرفرنگ دروغ و تزویر


بوی خون گرفته ای ایران من


بوی کابوس خانه های بی سقف ... بوی های و هوی ناوهای به لنگر نشسته ی جنگ ... بوی لاشخور های لاشه های نفت ... بوی تحریم ... بوی چمدان های تبعید .... بوی وحشت و سرکوب


......................................................


پ.ن) ندارد