:چشمامو می بندم... دلم میخواد خواب ببینم


:تو داری واسه من می خونی


در شبان غم تنهائی خویش .... عابد چشم سخن گوی توام "

من در این تاریکی ( وقفه های شعرو لبای من و تو پر میکنه . وقفه هایی که جای کلام نیست

من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام .... شکن گیسوی تو موج دریای خیال

(فشار بازوهات خیلی زیاده ها)


کاش با زورق اندیشه شبی ... ( آی اینقد محکم نبوس دردم میاد

- تو اما به شعر خوندنت ادامه میدی -


از شکن گیسوی مواج تو من ... بوسه زن ( پنج دقیقه طول میکشه تا حالیم کنی بوسه زن یعنی چی ) ... بر سر هر موج گذر میکردم


کاش بر این شط مواج سیاه ( موهام تو دستات رها شده

...."همه عمر سفر میکردم



No comments: