روز... روز... روز


امروز روز ماست... نمید انم "ما" یعنی که؟!؟! نمیدانم من، ملودی، مریم، مارینا، هانا ، پروانه و ... هم در این "ما" هستیم یا نه اما تقویم روی دیوار می گوید امروز روز ماست


مرا نفرین نکن بانو اما به تو ایمان نمی آورم وقتی زاد روز تولد ِ تو در سرزمینم ملی می شود و هیچکس اما جلوه و هانا و عاطفه را نمی بیند که پشت میله های اوین عاشق شده اند و هیچکس در این میان به محراب ِ تن های شلاق خورده شان نماز نمی گذارد


مرا ببخش بزرگ بانوی عرب، که این چنین سرکش شده ام به داغی خون ِ رودابه های سرزمینم


امروز را جشن نمی گیرم بانو، که سپاهیان به دروازه های شهر رسیده اند. کوچه ها خالی شده اند از زنانگی های پر کرشمه و دخترکان تباه شده اند با زوزه شغلان. مرا دیگر طاقتی نیست تا بر تو تعظیم کنم. قسم به عظمت سرزمین ِ پارسی و باستانی ام، تا بحال دشمنانی چنین ندیده ام بانو که گویی این روزها تمام ایران بوی مردار میدهد


امروز را به تو تقدیم می کنم و دخترکانی که در دعای ندبه جوانه می زنند و از شرم نگاه پسرک همسایه گونه گلگلون می کنند و از نجابت در چادر فرو می روند، که ایراندخت را هرگز به چادر سازشی نخواهد افتاد


تولدت مبارک بانو. اما به من امروز را تبریک مگو.... به هنگام غروب پیکرم را به میانه میدان خواهند یافت، و هرگز مرا زنجیری اینچنین بر گردن نخواهد افتاد... خون به صورت می پاشم تا زردی رخسارم نباشد بر چشمان این بی هویتان که اینچنین ایران دخت را به زمین میکوبند


..................


پ.ن) روز؟؟!؟! روز ملی؟؟!؟!؟ روز ملی دختران