وب نوشت
چند دهه از روزی که فروید نظریه ی جنجالی خویش را اعلام داشت، گذشته است. بعد از ابراز نظر اینکه " ریشه ی تمام ناهنجاری ها در فروخوردن میل جنسی است" ، پیروان مذاهب که تقریبا به اسنتاد تاریخ، همیشه در مقابل هر موضوع و نظری که به نوعی بر منفعت آنان خطری را متوجه می ساخت، با پرچم مذهب می ایستادند، اینبار نیز به طور جدی با این نظریه به مخالفت پرداختند و درنهایت، با افراطگری جمعیتی خاص که باز هم به استناد همین تاریخ، همیشه و در همه جا بوده اند و غیر قابل انکار، این نظریه مطرود شده و در زباله دان تاریخ انداخته شد
و امروز .... در پس سالها، با پیشرفت ناگهانی فناوری ودنیای سرعت در امور ارتباطاتی، آنچه بیشتر در نظرها جلوه می کند، افزایش آمار تجاوزات و جنایات جنسیتی و خاص است
در تعریف واژه ی تجاوز، تلاش مبارزان ِ حقوق زن در غرب بدانجای رسید که با واژههایشان همه پستوهای زندگی را، از رختخواب زن و شوهر گرفته تا محلی که مردی به زنی تجاوز میکند، روشن کردند. و اگر واژههای زندگی ما در کشورهای سنتی اینقدر تاریک نبود، اگر همه جریانهای زندگی و بویژه مسائل جنسی و آسیبهای جنسی و ضربههای روحی ناشی از حمله جنسی و تجاوز روشن بود، آنوقت شاید همه ی ما می دانستیم که «قربانی تجاوز» حتی با شنیدن یک حرف رکیک هم باز قربانی تجاوز است و سالم بودن و نبودن پرده بکارتش هیچ تغییری در اصل قضیه نمیدهد! و حمله جنسی یک مرد، «تجاوز» است، و تجربه وحشتناکی است که به کمک روانشناسان باید آن را گفت و بازگفت تا میزان دردهای روحی شخص آسیب دیده کمتر شود
در ممالک اسلامی مانند مصر، ایران، عربستان صعودی و.... که هنوز ردپای سنت بر بستر جامعه ی به ظاهر مدرنیته خودنمایی می کند،مواجهه با این قبیل وقایع به مراتب اسفناک تر است. آمار بدست آمده از میزان تجاوزات روزانه که حتی در برخی کشور ها به ثانیه تخمین زده می شوند(!) شاید صحه ای باشد بر این گفتمان فراموش شده
*"در فرانسه، هر دوساعت، یک زن مورد آزار قرار می گیرد" نمی توان منکر شد که خبر هایی از این قبیل، خود دلیل موجهی بر همه گیر بودن این فاجعه است اما شاید نداشتن ادعای دینداری و دین کرداری و دینگفتاری در آنهاست که می تواند قبح این عمل را در ممالک یاد شده کمرنگ تر از کشور های اسلامی نشان دهد
در این نوشته ی بسیار کوتاه قصد بی حرمتی به اسلامی بودن و دینباوری و ارزش نهادن به بی بندوباری را ندارم اما شاید اگر فروید مجالی می یافت تا برای لحظه ای، دوباره به میان ما بازگردد، اینبار تنها پوزخندی نصیب همه ی آن دیندارانی می کرد که در پشت عباهای رنگارنگشان نجابت را به سنگسار می کشند
* *
* *
* *
* * * * *
* * *
*
سنگ شده ای انگار... ضمخت و غیر قابل هضم...! کلام یک زن که مدتها قبل برایت زمزمه کرده بود، در گوشت میپیچد:" با اینکه تمام باورهای ترس زای تو فروریخته اند اما هنوز هم شنیدن صدای یک مرد در یک کوچه ی خلوت، تو را می ترساند..."* بی حال روی تخت ولو میشوی .... اشک ها روی پلکت سنگینی میکنند .... نمی دانی به چه بیاندیشی؟.. به مرد بودن، به زن بودن، به جامعه ای نفرینی که همه چیزش نفرینی است،به این درد لاعلاج....مثل همیشه برای باقی ماندن ته مانده ی غرورت، زیر لب تکرار می کنی انسانهایی اینچنین حقیر نباید پریشان کنند تو را..... اما حقیقت چیز دیگری است
اشک ها دیگر نمی توانند تحمل کنند .... و تو به این فکر می کنی که : "من درد زن بودن را در میان اشک هایم تسلی خواهم داد، اما اینان را از ننگ حقارت حیوان بودن، آیا گریزی است؟
****
* جملات برجسته شده برگرفته از وبلاگ " من یک زنم "