هر زنی که می‌بوسم تویی. هر نفسی که می‌کشم، تنم را فرو در تو می‌برد و پس که می‌دهم، همه‌ چیز در آخرین تصاویر معلق می‌شود. در لیوان آبمی بعد از هر نبرد و یک‌به‌یک زخم‌هایی که به بازار می‌برم. تو غذای منی، میوه‌ی انگشتانم، بر درختی نامرئی روی تنت‌. زخمی ابدی روی پیشانی منی...

امیراحمد کامیار