بچه که بودم لیلا هنوز ازدواج نکرده بود... بچه که بودم لیلا برام موهامو شونه می کرد ... بچه که بودم لیلا آهنگ ملا ممد جان رو با صدای پوران گوش می داد و من سرخوش و بچگانه حوصله ام سر می رفت و غر غر کنان به نوار کاست خاکستری رنگ خودم فکر میکردم که آهنگ خونه مادربزرگه توش بود... 

بچه بودم!

نمیدونستم قراره سالها بعد انقدر مریض باشم که هنوز جمله ی "برو با یار بگو..." تموم نشده هق هق من شروع بشه