_"واقع بینی" چهارچوب های خاص خودشو داره. باید
و نباید های خودش رو داره. ادم که الکی نمیتونه ادعا کنه واقع بینه. دقیقا مثل تمام
خصلت های خوب انسانی که نمیشه الکی مدعیشون شد... مثلا آدم ِ واقع بین باید بدونه اگه
خودش دچار جامعه گریزی ِ، هیچ دلیلی نداره اطرافیانش هم از معاشرت ها عقب نشینی کنن.
یا باید به خودش بگه اگه خودش یه خط قرمزهای اخلاقی داره، اطرافیانش میتونن و حق دارن
که خط قرمز های مخصوص خودشون رو داشته باشن که حتی در بعضی جاها با خط قرمزهای اون
متفاوته! و این تفاوت به این معنی نیست که اونا آدم های بی اخلاقی هستن یا پایبند به
اصول نیستن و یا....
+...
_واقع بینی باید بتونه به آدم، درست وقتی که لازمه،
تلنگر بزنه و بگه اگه توی موقعیتی قرار گرفتی و کمک کردی به طرف مقابلی که دو سال قبل
توی اون موقعیت بود و هیچ کمکی بهت نکرد، انتخاب خودت بوده و نه میشه خرده ایی به اون
گرفت و نه به تو. و واقع بینی ِ کامل تر اینه که قبول کنی تو کسی هستی که نمیتونی تلافی
کنی. همین. دیگه اینهمه در خود پیچیدن و ناراضیاتی از خود نداره
+...
_واقع بینی دقیقا وقتایی که آدم حس میکنه توی تلاطم
ذهنی افتاده به کار میاد. خیلی کمک میکنه به درک اتفاق ها. به هضم رفتار های آدم ها.
به کنار اومدن باهاشون
+...
_میشه ساکت نباشی و یه چیزی بگی؟
+دارم فکر میکنم
_ به چی؟
+ به اینکه من کِی و در کجای صحبتمون به شما گفتم آدم
واقع بینی هستم؟