نیستی تا من اینا رو گوشم کنم و در حالی که
زندوکیلی داره برامون میخونه "نار دونه ام... نار دونه ام... تویی عزیز خونه
ام" و تو لمیدی روی تخت، بخندم جلوت و بچرخم و بعد تعظیم کنم پیش پاهات
نیستی تا ناردونه ات بشم
نیستی و سرده هوای خونه ام....
نیستی و این نبودن غمگین تر از اونیه که بشه توی
شعر نوشتنش. جوراب هامو می پوشم و میخوابم