دستم رو توی جیب بافتنی بنفشم میکنم تا خنکی ِ هوای مسیر ِ بین اتاق خواب تا دستشویی را برام پر کنه! می بینم توی جیبم یه دستمال کاغذی مچاله است که از زمستون پارسال ِ خونه ی پدری توی این بافتنی جا مونده. کلی تصویر با چاشنی دلتنگی قل میخوره روی مغزم. 

دست و صورتمو می شورم و برمیگردم به تخت.  کنار تختم یه دسته نرگس دارم که بدون اومدن ِ زمستون به اتاقم اومدن. نرگس ها رو عمیق بو می کشم و با خودم فکر میکنم "هی! دختر! کاری به کار پاییز نداشته باش".

No comments: