تصمیم داشتم به آخرین نفری که گفته بود خداحافظ بگویم"چشم"!

 بلاخره باید از یک جایی شروع میشد. بلاخره باید برای قورت دادن این بغض لعنتی و فرار از خقگی هم که شده بود دهن کجی می کردم به تمام خداحافظی های دنیا و تلفن را به بچگی هایم پس می دادم. به همان وقت ها که نبود و آدم ها اینطور یکهو خودشان را از من نمی گرفتند...

اما نگفتم.

 مثل همیشه سعی کردم انسان با فهم و فرهنگی به نظر بیایم و در جواب، بدون حرف دستم را روی دکمه ی قرمز فشار دادم و به این فکر کردم که چقدر بچگی ها خوب بود. برای قطع کردن می بایست گوشی را می گذاشتی روی دستگاه و طرف مقابل از صدای قطع کردنت می فهمید بغضت را، خشمت را، دلتنگی ات را... و شاید حتی التماس ت را







حالا دیگه فقط من موندم و تو
کوچولو!
کاش میدونستی آخرین امضای توی اون دفتر چه حس دوگانه ی لعنتی ایی داشت. کاش یه کم بزرگ تر بودی و میشد بهت بگم چقدر دلم میخواست یه بار دیگه بابات نگاهم میکرد. کاش می فهمیدی ندونی باید خوشحال باشی یا زار بزنی چه حس بدیه... بگذریم.
حالا دیگه تا هروقت که بشه بدون ترس میشه شبها بیای کنارم. دیگه میتونی از پشت پنجره بیای داخل. دیگه میتونی شبها پشت پنجره نشینی و برا خودمون گریه نکنی. حالا دیگه هیچ اسمی وسطمون نیست. دیگه مال خودمی. فقط مال خودم

حالا دیگه با خیال راحت ازت می نویسم.با خیال راحت دستتو میگیرم می برمت ماهی قرمز تماشا کنی. میزارم به همه چی دس بزنی. دستای کثیفتو ببری توی دهنت. جیغ بکشی... آره جیغ بکشی... به جای مامانت هم جیغ بکشی.

نمیدونم موهات فرفری شده یا نرم و شیطون. نمیدونم چشات چه رنگی شده. نمیدونم ناخونات کشیده است یا گرد. فقط میدونم دیگه کابوس هیچ مردی شبها نمیتونه تو رو کشون کشون از من بگیره و با خودش ببره. دیگه کابوس هیچ مردی  نمیتونه بگه تو رو نباید داشت. دیگه کابوس هیچ مردی نمیتونه تو رو توی نسخه ی دکتر به گریه بندازه

حالا دیگه فقط من موندم و تو
کوچولو!
امشب زودتر بخواب عزیزکم. فردا آخرین سیگار امسالمون رو کنار تیکه سنگ های ساحل قراره با تو، فقط با تو، دود کنم





در جایی که طرفِ مقابل شلاق و حکم ِ قضایی و آیات الهی در دست دارد برای ایستادن مقابل تو و حقوقت، مبارزه، عین ِ رسالت  است و بس! و ما زنان ِ کشورهای اسلامی، گلادیاتور هایی هستیم که هر روز به جنگ میرویم و شبها بدن زخمیمان را مقابل آینه تیمار میکنیم و به انتظار می نشینیم فردا را برای شروع یک جنگ دوباره  برای  زنده ماندن و زندگی کردن و انسان شناخته شدن


هشتمِ مارس، هیچ وقتی روزِ آزادی زنان از قیدی و یا روزِ کامیابی شان برای چیزی اعلام نشده، بلکه روزِ یاد آوری مبارزاتِ برابری خواهی حقوق انسان هاست. در این عصر، در هیچ جامعه ایی برابری کاملِ حقوقِ انسانها را شاهد نیستیم، پس جنگ جنگ تا پیروزی!