هی راه می روم در پیاده رو تا بزرگ شود
هی حرف می زنم با بچه ها تا بفهمد
هی بازی پشت بازی, عکس پشت عکس؛ خواب پشت خواب...
نه! بی فایده است
زنی در من است که تمام امروز را بهانه می گیرد و تمام شب بغض خواهد کرد!
دلش مادرانگی می خواهد
در اردی بهشت!
سایه اش باردار است
و من نمی دانم سایه اش را کجا پنهان کنم
که شکم برآمده اش روی سنگفرش خیابان ها رد نیاندازد
و آدمها از رویش رد نشوند
و کوچه از اینهمه اندوهش دچار درد زایمان نشود....