نیامده بودی پیش از این... و یک عمر بود، هجر ِ تو
من تنها بخشی از آسمان را می خواهم
همان قسمتی که تو از هوایش استنشاق می کنی
همان تکه ای که تو به گنجشک هایش سلام می کنی
!همان گوشه، که تو از پنجره ی اتاقت به آن نگاه می کنی
....
من به سهم کوچکی از این کوچه های نفرینی قانعم
همان کوچه هایی که تو در آن دستانم را می گیری
همان پیچ های قدیمی و کهنه
!که در آن تو در کنارم گام بر میداری
....
من به سهمی از روز قانعم
همان ساعاتی که تو زیر گوشم می گویی دوستم داری
همان لحظه هایی که مرا می بوسی
همان دقیقه هایی که با نگاهت مرا می کاوی
....
حسود می شوم گاهی
تمامی سهمم را جز برای خودم نمی خواهم
!و تو را بیشتر
....
دلم می خواهد خط خطی کنم تمام روزهایی را پیش از این گذراندم بدون تو
امشب خودم و خودت را طرح می زنم
دوست دارم تو را همینطور که هستی بکشم
تو را همینطور که هستی می خواهم
.....
امشب آسمان نزدیک است
چه فرقی می کند اگر من
عاشقم یا تو؟!
چه فرقی می کند ... تو بگو
بیا فرار کنیم تا این روزها را که "ناگهان دیر می شوند" را زود
پیدا کنیم
.....
من به سهم کوچکی از شانه هایت قانعم
من به سهمی از دستانت قانعم
من به نیم نگاهت قانعم
حتی به نام ات قانعم