روزی کسانی آمدند، گفتند نپوش، بزور کشیدند از سرم، روزی دیگر گفتند بپوش، بزور انداختند برسرم، روزی مرا کشتند، افتخار آن مرد شد، روزی کشتم، مثل همیشه ننگ بر من بود! به من تجاوز کردی، گفتی فریبت دادم، از خود دفاع کردم سنگسارم کردی...
من در هرجای تاریخ که باشم، در هر زمان و هر مکان من زنم، ولی تو چه آسان از انسان بودن خلاصی وقتی مرز بین مردی و نامردی تو اشک من است
پ.ن اول) یکی از بزرگترین ناراحتی هایی که همیشه با خودم یدک کشیدم، دیدن ِ حضور بیشمار زنان زن ستیز در کنارم است. وبه شدت (و به تجربه) معتقدم این زن ها به مراتب خطرناک تر از مردانی هستند که در مقابلم خودم تا به حال دیده ام. زنانی که به شرع نگاه می کنند تحقیر می شوند ، به قانون نگاه می کنند تحقیر می شوند ، به عرف نگاه می کنند باز هم تحقیر می شوند ... و این حقارت را حقیقتآ باور کرده اند و این باور را به فرزندان خود نیز می آموزند و اینچنین است که مردان و زنانی مرد سالار و زن ستیز همچنان هر روز دوباره و دوباره وارد جامعه می شوند