رابطه های نزدیکی که فاصله شون زیاده.... باید توش باشی تا بفهمی برای یه لحظه کنار هم نشستن، قدم زدن، و لمس یک آغوش، با شوق و ذوق ساعت ها راه و جاده رو طی کردن چه طعمی داره
تاکید میکنم، باید حتما توش باشی تا بفهمی جاده ها همیشه برای رسیدن نیستند. جاده ها گاهی برای دور شدن و خداحافظی اند. ته بعضی جاده ها آدم می مونه و چهاردیواری اتاقی که توش پر از عکس و یادگاریه
با این رابطه هاست که بعد از چند ساعت با هم بودن، وقتی خداحافظی می کنی دیگه فرقی نمی کنه این جاده آخرش کجاست، مهم اینه که وقتی روی صندلی خوت مینشینی میدونی داری میری. داری دور میشی از نیمه ی خودت. دور میشی از چشمایی که برات همه ی دنیاست و دستایی که تمنای لمسشون، تمام حجم رویاهای شبانه ات رو می بلعه
وقتی توی این رابطه باشی، میون شلوغی و دود اتوبوس ها و داد و بی داد بلیط فروش ها ، طرفت رو بغل میکنی و بو میکشی و سوار میشی و هنوز بغض خداحافظی رو قورت نداده، دلت برای مرد پشت پنجره تنگ میشه که روایت کامل عشق ِ و گمشده ی دوجهی برای زندگی خاکستری ِ توئه... لذت این دلتنگی رو فقط باید توی همچین رابطه ای باشی تا بفهمی
رابطه های عمیق و نزدیکی که توشون فاصله زیاده... باید توشون باشی تا باور کنی که، پر از عشق پیش میرن و فاصله ها به هیچ کجاشون نیست