من کی ام؟!... عمو
دنگ دنگ دنگ
شماره گیر آخر
و تو
و من
....
بیا
بیا بازی کنیم
بیا به یلدا بازی کنیم
....
دراین قیل و قال
چشم ببند و بیا
بیا
و به یلدا امشب را جاودانه کن
و امشب، بجای ستاره، اناری از قاب آسمان به قرض بگیر تا با هم
سرخی شرابش را سر بکشیم
رو به پنجره ای که سرما در قابش طرح خورده است
و گرمی بازدم ِ ما نقشی از "دوستت دارم" است بر تاروپود شیشه اش
پروانه ها را بشماریم که چگونه بر شانه های مردانه ات نذر بوسه ادا می کنند
......
امشب به یاد تو و نوازشانت
اولین فال حافظ را می زنم به نیت ِدو چشمان ات
تا جاودانه یلدا شبی شود امشب
و همه بدانند که در عمق شب
روشن ترین ستاره ی روشن را به قرض گرفته ام تا همیشه
....
به یلدا می نشینم امشب در حجوم فاصله های میانمان
و تو که نیستی تا انار برایم دانه کنی
و تلخی چای را سر بکشیم با هم تا ته
و من که خوب می دانم که در بی سرانجامی ِ فردا
تمام ِ نگاههای مبهم ِ دوخته به این حس غریبم را
در زیر پای تاریخ، سپری خواهم کرد
....
به قاب جاودانگی می نشانم این یلدا را
و این فاصله های کذایی که مانع از آن می شوند
که تو دستانم را بگیری و زیر گوشم حافظ بخوانی
و انار دانه کنی
و برایم بگویی از طفل نحیف عشقمان
.....
به صبح می نشانم این یلدا را
و فصل به فصل عشقمان را ورق می زنم
و دوباره می خوانم روزها و شبها را
و تو را
.....
امشب تا صبح از تو می نویسم و فردا سرشار می شوم از تو
آرام و بی صدا بیا و زیر گوشم سیبی گاز بزن
تا در زیر سقف آسمان
بوسه های ما به رقص بخیزاند تمام ِ شوریده های عالم را
...
برایم انار دانه کن و سرخی سینه اش را بر کاغذم بپاش
که این بی رنگی دلتنگم کرده
که یلدای بی تو بودن
سرد و سنگین میگذرد کهن شراب عشق من
......
من کی ام؟!... عمو
و دوباره دنگ دنگ دنگ
شماره ی آخر
و تو
و تمام
پ.ن) تمام کودکی من به شوق شبان یلدایی گذشت که کودکانه می پنداشتم، آنقدر بلند است که درآن تکالیف عقب افتاده ی مدرسه را انجام خواهم داد و با خیال راحت برنامه های تلویزیون را خواهم دید و یک دل سیر در آن خواهم خوابید (!) بی آنکه بدانم، یلدا یعنی، شبان ِ چشم انتظاری