بی شک فردايی خواهد آمد که بدون جنگ و خون ریزی بر گونه های کوکانمان بوسه می زنیم. فردایی که صلح و عشق سرافرازانه بر تمامی آسمان ها خواهند درخشید، فردایی که نه زن بودن مایه ی تکفیر است و نه کودکی از ترس می گرید و نه پیرمردی سیگار می فروشد! بی شک فردایی خواهد آمد که آتش خمپاره های نژادپرستی به گلستان ِ خنده های معصوم کودکی در غزه ، شرمگین می شود و طفل سیه چرده ی آفریقایی بی هیچ دغدغه ای کنار فرزندان ما غش غش کنان می دود و سنگ های بی خیالی اش را به رودخانه ی صلح و عشق پرتاب می کند و دارا و سارای من هم با چشمان خرمایی رنگشان سرمشق "باران آمد" را املا می نویسند
صلح، عشق و آرامش ، واژه هاییست که نه تنها برای مام میهن ِ سوخته ام، که برای تمام دنیا این روزها رویایی دست نیافتنی شده اما می رسد فردایی که بگوییم: زندگی شیرین است
آشنایی من با پروانه وحید منش، بی شک مهم ترین اتفاق و افتخار زندگی من بوده و هست. آشنایی در سنینی که سراسر سرکشی و خواستن بودم، با زنی جسور که رنگ بالهای پروانگی اش برایم معنای پریدن شد، بهانه ای بود برای آغاز راهی به سوی خویشتن. سال یک هزار و سیصد و هشتاد و سه بود که بعد از آشنایی با خانم وحید منش، با کمک ایشان به عضویت گروه زنان صلح خاور میانه در آمدم. زنان بزرگی که فارغ از مذهب و ملیت، هر سال مسیر صلح را رکاب می زنند تا شیره ی صلح و عشق در جانشان جاری شود و فرزندانشان را با دوست داشتن و صلح سیر آب کنند و زهدان آنان جایی باشد برای نطفه های عشق
بعد از عضویت، قرار به رفتن بود اما مشکلات زندگی در شهرستان و ذهن های بسته و کم بودن سنم را که کنار هم گذاریم، نتیجه آن شد که آن سال نتوانستم علی رغم آمادگی تیم ایران برای رفتنم، در کنار خانم وحید منش باشم.
گذارش پروانه را می توانید از آن سفر، در اینجا و اینجا و اینجا بخوانید.
مقدمه ی این سفر و معرفی گروه زنان صلح خاور میانه را نیز می توانید بخوانید
برای خواندن گزارش این روزهای فرزانه ابراهیم زاده از این سفر اینجا را کلیک کنید
وشاید سال 2010 خود من نگارش گر این سفر باشم ;)
******
در دنیای امروز، در جهانی که رو به سوی ارتباطات و تکنولوژی خیز برداشته، خصوصا در جوامع در حال توسعه که در باتلاقی میانی پست مردنیسم و سنت دست و پا میزند، پله های ترقی و رسیدن به مراتب برتر تکنولوژی و سرعت و نیروی ارتشی، ملزم به گام برداشتن بر روی کلماتی چون صلح و عشق می باشد. بحران های شدید روحی در اجتماع امروز، کلافگی و شوریدگی های جاری، افزایش آمار تجاوز و جرم و جنایت، شروع دوباره ی جاهطلبی های کشورگشایانه در پس شعار های "مبارزه با تروریسم" و " حق مسلم ها" ، انزواهای شخصی و شخصیتی، همه و همه ما را به کمرنگ شدن واژه های عشق و دوستی در اذهان عموم هدایت می کنند.
و اینگونه شاید با این برنامه های با شکوه، با هجی صلح و عشق، روزی بتوانیم کتاب زندگی را با یای ِ آخر ِ کلمه ی "آزادی" به پایان ببریم
و باور کنیم که پدرانمان عاشق بودند
و مادرانمان ، بهترین معشوق ها
نام ما را چه نهادند؟ عشق
پس پیاممان برای همه، عشق باشد و دوست داشتن